دنیای با تو

دوستش دارم...همین...


سراغاز

[~برای خواندن دلنوشته ها (خودم) را در قسمت برچسب وب سمت راست وبلاگ انتخاب کنید~]

 

[ شنبه 16 دی 1396برچسب:امیرخسرودهلوی,ابرمیبارد,

] [ 22:59 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

پروانگی

و این روز ،روز تکرار پروانگی من است..روزی که خودم را به چشمان مشکینش باختم و در بی کرانی لبخندش محو شدم..افسوس که شمع من با دگران میسوزد و من تنها پرروانه ای هستم از دیار عشاق تنها دل..در خیال خام خودم بنا بود شمعم را خودم بسوزانم..زیبا..ارام..و لطیف به لطافت برگ های بهاری..

خیالی نیست ،همین که بدانم در جایی امن میسوزد ارامم..چرا که من عهد بسته امدیگر خودخواه نباشم..

[ چهار شنبه 5 دی 1397برچسب:,

] [ 6:58 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

شعر محال

[ سه شنبه 29 خرداد 1397برچسب:مصدق,

] [ 13:32 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

خدا کجاست؟

دیگر امیدی ندارم...امیدی به این زندگانی تلخ ندارم...اویی که باید باشد نیست..اویی که باید باشد هیچ وقت نیست..او خداییست که سالها در یافتنش جان باخته ام..اگر می دانی کجاست چرا دست به دستش نمی کنی به من برسد؟ چرا دستش را در دست من بنده ی بیقرار نمیگذای؟

سجده کنم؟؟شده است تا ابد سجده می کنم..فقط بگو کجاست..کجاست خدایی که ساهل در پی یافتنش شیطان گلویم را فشرد..

من حتی گناه کردم!سر از سجده برداشته و اطراف را نگریستم،نبود که نبود..خدای من نبود..گرییستم..قافله را که خالی دیدم تا توانستم گرییستم..

افسوس نبود که بشنود..

دلم میخواهد سر بر زانویش بگذارم و یک عمر بگریم..اما نه تنها..نمیخواهم تنها بگریم..

کاش شبی از این شبها اغوش خدا نصیبم شود انگه دیگر رهایش نمیکنم..رهایش نمیکنم که اینطور غرق در جهان مادی من بشود و او را نیابم.

اه که چه بی رحم شده ام..چه بی خیر شده ام..مرگ بر من باد..مرگ بر منی که خدایم را گم کرده ام..خدایا کجایی؟کجای قصه ی این من مادی جا مانده ای؟؟کجا که هر چه طواف میکنم در خانه ات را نمی بینم؟

خدایا تو را میخواهم،بی انتها حضور نا متناهی تو را میخواهم.

 

[ سه شنبه 29 خرداد 1397برچسب:خودم,

] [ 13:2 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

هرچه باداباد

 

                                                    دل داده ام بر باد،بر هرچه باداباد 

                                                  مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد

 
                                                    آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر
 
                                                       از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد
 
"قیصر امین پور"
 

 

 

[ پنج شنبه 16 فروردين 1397برچسب:قیصر امین پور,

] [ 4:20 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

چشمانت

چشمانت مرا مدهوش میکنند

مست مستان  و درویش می کنند

دگر بار مرا عاشق می کنند

دیوانه و شیدا می کنند

رو بر گرداننده و زمین را نظاره میکنم

چندی از پس چشم نگاهی میکنم

می خندی و دلم هوایی میشود

می خندم و دلم حاشا می کند

چه خوش است زندگی کردن نگاهت

غرق شدن در چشمان سیاهت

هرم دستانت مرا اسمانی می کنند

فلک ز بحر وجود تمنا  می کند

که تو ای معشوق دلربا سوار بر دل این بینوا

نکند رها کنی دست این عاشق بی پروا را

نکند شبی شود سیه کنی اختران را

نکند سر به بیابان  گیری

که عاشق مجنون رود به پیری!!

 


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 16 فروردين 1397برچسب:خودم,

] [ 3:59 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

کاش ..

کاش ممنوعه نبودی....
تا ببینی من هم عاشقی را بلدم...
تا ببینی برایت چه میکنم...
کاش ممنوعه نبودی....
تا عاشقانه را من یادت بدهم ...
تا بی هوا بوسه بارانت کنم...
مرا محکوم نکن که عاشقت نیستم...
و یا عاشقی کردن را یاد ندارم...
من خوب بلدم....
جواب عاشقانه هایت را تمام داده ام....
اما در دلم...
در قبال هر حرفت گفته ام کاش میتونستم بگم ... دیوونتم لعنتی....
کاش ممنوعه نبودی برایم...
تا دنیا را بهشت کنم برایت...
حتی از خودت هم عاشق تر شوم....
 
#ای_ان_آر 
 

[ سه شنبه 8 اسفند 1396برچسب:,

] [ 1:39 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

دلت که بگیرد...

دلت که بگیرد، "دنیا" جعبه ی کوچکی می شود پر از باروت و خالی از هوا
آنقدر تنگ و کوچک و خفقان آور، که هر لحظه امکان انفجارش را به خودت راه می دهی...
دلت که بگیرد "زندگی" تُنگِ کوچکی می شود مابین دستانِ سیاهِ روزگار، و خودت را ماهیِ قرمزِ عاشقی می بینی که تنها و سردرگم خودش را به شیشه ی گِرد و بی زاویه ی تُنگِ ماهی می کوبد...
دلت که بگیرد، دیگر "جهانی" در کار نیست،
آنچه هست و نیست، "اتاقیست" با یک پنجره که درهایش، رو به خاطراتِ خیس و باران خورده باز می شود، و همان خاطرات گاهی به وسعت تمام دردهای روی زمین "آزارت" می دهد...
دلت که بگیرد، "دنیا" دندانِ پوسیده ای می شود در دهانِ بی کسی هایت، آنقدر سخت و دردآور ، که مُدام زُق زُقِ تنهایی هایت ، آرام و قرار را از سرت می برد...
دلت که بگیرد...
 
#مهسا_سجاد
 

[ سه شنبه 8 اسفند 1396برچسب:,

] [ 1:36 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

مرگ

مرگ برای من خوش است...
انگاه میتوانم هر چقدر که بخواهم تو را بنگرم...
حتی اگر خوب نباشم هم میتوانم هفته ای یکبار هم که شده تمام روز تو را داشته باشم...
بی انکه تو مرا ببینی....
بی انکه شرم کنم و یا بترسم از اینکه مبادا مرا ببینی و ترکم کنی....
میتوانم شبها که خوابیده ای، موهای براقت را نوازش کنم....
میتوانم در اینه باشم و به چشمان سیاهت خیره شوم....
و تو مرا نمیبینی ....
من یک روح خواهم بود...بی ازارتر از انی که در زندگانی ام بوده ام...
مرگ برای من خوش است...
شاید یک روز همینطور اویزان از لبه ی بالا پشت بام که خاک مرا در بر گرفته است،زمین مرا به اغوش بکشد....
یا شاید یک روز خیلی اتفاقی جلوی ماشینی بیفتم...
انگاه خشنود خواهم بود...
تو را به من خواهند داد...
شده است برای ساعتی...
شده است برای دقیقه ای..
دیگر وهم نخواهد بود...
تو هرگز مرا ندیدی...
سوختن من در فراقت را ندیدی...
جانم را داده ام تا تو را بنگرم و تو....
و تو گویی که خیالت نیست ...
خیالت نیست مرا چه شده است ....
حتی خیالت نیست من کیستم....
دیگر سخنی نیست...
مرگ برای من خوش است.....

[ یک شنبه 29 بهمن 1396برچسب:خودم,

] [ 21:47 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

مادر زیبای من

ای تو مادر زیبای من...
گمان نکن که دوستت نداشته ام..
هرگز این چنین گمان نکن!
من تورا به زیبایی یک شب بی پایان دوست داشته ام.
تورا به زیبایی اشک ریختن در میان قطرات پی در پی باران دوست داشته ام.
به ارامی جان سپردن گل در خشکی بیابان.
ای تو مادر زیبای من...
گمان کن...
زمانی که میگویی جانم..دلم پر میکشد...
زمانی که میگویی دختر من...دلم پر میکشد...
گمان نکن...هرگز گمان نکن..که دوستت نداشته ام.
من تو را از هرچه انکه بود،بیشتر داشته ام..
از هر انچه که تا کنون سعی در بدست اوردنش داشته ام...
من تورا به زیبایی یک شب در ونیز داشته ام.
به گرمای فنجانی قهوه در پاریس...
ای تو مادر زیبای من...
تو تمام انی که تا کنون داشته ام...!!!

[ شنبه 28 بهمن 1396برچسب:خودم,

] [ 21:0 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

زود هنگام رفته ای ..

تو زودهنگام رفتی...انقدر زود،که من هنوز پشت پاهایت جا مانده ام..
من هنوز دو لیوان چای می ریزم...
هنوز هرجا که می روم دو جای خالی میگیرم...
تو امدی..ماندی...دلم هوایی شد...گمان کردم تنها نیستم دیگر...
گمان کردم کسی با من است..کسی برای من است...
و ان زمان ک غرق در حسی مملو از خوشحالی بودم...تو مرا رها کردی...
هرگز فراموش نمیکنم...ان نسیم خنک را..که دلم را..که دلم را...کمی ارام کرد..
اکنون...ای تو فرشته زیبای من...به کجا رفته ای؟!..
میدانم همه چیز بی من زیباتر است..
 

[ شنبه 28 بهمن 1396برچسب:خودم,

] [ 20:56 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

باران من

[ چهار شنبه 18 بهمن 1396برچسب:,

] [ 17:40 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

بعضی .‌..

بعصی چیزها عجیب زیبااند انقدر ک نمیتوانی راجع بهشان بنویسی یا حرف بزنی،فقط میتوانی حسشان کنی.

مثل مرگ در یک روز برفی 

مثل قدم زدن روی برگهای پاییزی 

مثل گریه کردن زیر باران

مثل داشتن تویی ک برای من نیستی...

و مثل زیبایی بی پایان تو هنگامی که لبخند میزنی^•^

[ یک شنبه 8 بهمن 1396برچسب:خودم,

] [ 20:49 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

کوتاه

#من نه دل بستم،نه وابستم،من از عشق تو سرمستم

#ان زمان عاشقی،که ارزوهایت شود لبخند همیشگی او

#شبهایی بودند،که به انتظار گذشت عقربه های ساعت نشسته ام،ان شب ها،کند ترین ساعات عمرم بوده اند.

#دوستت دارم ای تو وهم دست نیافتنی من.

#هوای تو چه عاشقانه میکشد مرا.

#و من ناکام مانده ام درست شبیه جوانی که فریاد مرگ زود هنگام جانش را ستاند.

#چطور می توانند تنهایت بگذارند،ای تو ماه روشنی بخش شب های تار من.

#چه خوب است هوایی که تو در ان نفس میکشی.

 #فرق زیبایی برف و باران در این است که٬برف میماند و باران میرود.

[ شنبه 7 بهمن 1396برچسب:خودم,

] [ 22:6 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

جان جانم

تو در نگاه من از هر انچه ک هستی زیباتری،انقدر زیبایی که اگر میدانستی به بازتابت حسودی میکردی.
تو با ان چشمان سیاهت چنان در من برق میزنی ک خورشید درمانده است.
تو با زلف های بی رنگت در من جان بخشیدی. با خنده های اسمانیت مرا در هوا معلق ساختی،گویی که انگار چیزی نیست،وهمی نیست دیگر در هیچ کجا.
من خیره در نگاه تو،تو خیره در نگاه من،اه که چه عاشقانه میگریاند این ناگفته ها همه را.
این شب ها دگر توانی نیست،به راستی سخنی نیست مرا،بازگرد ای جان جانم. 
انقدر به دنبال سایه ات دویده ام که شهر فرش شده است از رد پاهای بی قرار من.
گر هیچ نگفتم باید در چشمانم خیره میماندی،من با چشمانم حرف میزنم..
من از تو هیچ نخواسته ام جز یک اغوش گرم،جز یک لحظه نزدیکی..
تو مرا دوست بدار من جان خواهم داد..بازگرد ای جان جانم

[ پنج شنبه 28 دی 1396برچسب:خودم,

] [ 12:20 ] [ اتنا حاجی صفر علی{علما گتسبی ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه